آقاجون دلتنگم...

آنقدر که دیگر نای زندگی را ندارم ...

میشود که بیایی؟!

بغض گلویم را گرفته...

اشکهایم به من طعنه میزنندو میگویند پس چه شد این همه ناله جوابی نداشت؟!!!

گاهی اوقات دلم میگیرد مثل غروب جمعه ها...

اقاجون راستی مگه نمیگن شما دست دل شکسته هارو میگیری!

میشه دستهای من رو هم بگیرید...

به خدا من از گناهام خجالت میکشم وگرنه عاشق شما هستم...

آقا فقط یه نگاه به دلم کن...

به امید فرج مولایمان...

.

.

.

.

.

آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد/

شاید دعای مادرت زهرا بگیرد/

آقا بیا تا با ظهور چشمهایت/

این چشمهای ما کمی تقوا بگیرد/

گاهی میخواهم سر به بیابان بگذارم و بروم

.

.

.

التماس دعای فرج...